Web Analytics Made Easy - Statcounter

نشریات غربگرای مدعی اصلاح‌طلبی ضمن سانسور راهپیمایی بزرگ اربعین، تصویر پرتناقضی از ادعای حمایت از حقوق زنان را برجا گذاشتند.

 به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، اغلب این نشریات دیروز تصاویر و گزارش‌های مهم راهپیمایی اربعین در عراق را که با حضور 22 تا 24 میلیون زائر (طبق گزارش‌های مختلف) برگزار شد، به تیغ سانسور سپردند و عداوت مشابهی را هم نسبت به راهپیمایی مشابه در شهر‌های مختلف کشور به نمایش گذاشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این همان خطی است که رسانه‌های بدنام انگلیسی، آمریکایی، صهیونیستی و سعودی در قبال راهپیمایی دشمن‌شکن اربعین دنبال می‌کنند و حال آنکه این حرکت عظیم، نمایش اقتدار جبهه مقاومت اسلامی در منطقه است.

در همین حال، نشریات مذکور، فوت مهسا امینی در جریان احضار پلیس را بهانه عقده‌گشایی در تیتر‌های اصلی و یادداشت‌های خود قرار دادند و این در حالی است که همین طیف در موضوعات مشابه (و به مراتب تلخ‌تر و روشن‌تر) موضع متناقض دیگری در پیش گرفته‌اند.

روزنامه آرمان دیروز در حالی موضع‌گیری‌های بی‌سند و هیجان‌زده مدعیان اصلاحات را تیتر کرد و نوشت: «مرگ مهسا مغز استخوان را می‌سوزاند» که به هنگام قتل عمد محمدعلی نجفی علیه همسر جوانش (آن هم با شلیک 5 گلوله و اعتراف به قتل) تیتر‌هایی از این جنس را در دفاع از قاتل و تخطئه قربانی می‌زد:

رازگشایی از قتل میترا استاد اعتقاد نجفی به مهدورالدم بودن میترا استاد پرده‌ها کنار می‌روند...

در حالی که مرحومه مهسا امینی مورد هیچ ضرب و جرحی قرار نگرفته و هنگام احضار به پلیس (به همراه چند ده نفر دیگر در سالن پلیس) دچار سکته شده، روزنامه اعتماد تیتر «مرگ مظلومانه» را انتخاب کرد و چندین گزارش و تحلیل را هم به این موضوع اختصاص داد. اما جالب است بدانیم که همین روزنامه هنگام ارتکاب قتل از سوی محمدعلی نجفی، به جای حمایت از زن قربانی در این جنایت، تیتر می‌زد: «گزارش غم‌انگیز یک قتل»، «ده ابهام در پرونده قتل میترا استاد» و «بخشش، لازم نیست اعدام کنید».

روزنامه سازندگی هم دیروز تیتر کنایه‌آمیز «ارشاد شد؟» را در کنار تیتر «پرونده ملی» انتخاب کرد؛ و حال آن که هنگام قتل میترا استاد؛ از هم حزبی سابق خود (نجفی) جانبداری کرده و عناوینی مانند «تراژدی استاد»، «عبور از خونخواهی» و «بازگشت به بازپرسی» را ترجیح می‌داد.

نکته مهم دیگری که تناقضات بی حد و اندازه افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی را عیان می‌کند، دفاع همین طیف از زورگیر اتوبان نیایش به جای حمایت از زن جوانی است که قربانی این زورگیری وحشیانه شد. در پی صدور حکم اعدام برای این زورگیر قمه‌کش، برخی از مدعیان اصلاحات، به هوچیگری علیه حکم دادگاه پرداخته و عملاً از این سارق جنایتکار حمایت کردند! این در حالی بود که سارق، سابقه یکصد فقره زورگیری مشابه و 50 مورد شکایت را دارد.

موضوع عجیب دیگر این است که طیف یاد شده در قبال جرائم و جنایات اثبات شده مانند قتل میترا استاد یا حمله با قمه و زورگیری وسط اتوبان که همه ابعاد ماجرا روشن است، وقیحانه از متهم جنایتکار حمایت کردند، اما در موضوع فوت خانم مهسا امینی - به صرف این که هنگام حضور او در نیروی انتظامی اتفاق افتاده- اقدام به هوچی‌گری نمودند!

منبع: روزنامه کیهان

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: اصلاح طلبان اربعین حسینی پیاده روی اربعین مهسا امینی میترا استاد محمدعلی نجفی قتل میترا استاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۴۴۷۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

دیگر خبرها

  • عکس/ تیتر روزنامه‌های ورزشی دوشنبه ۱۷ اردیبهشت
  • صفحه نخست روزنامه‌های خراسان جنوبی - دوشنبه ۱۷ اردیبهشت
  • روزنامه‌های اقتصادی دوشنبه ۱۷ اردیبهشت
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • جنایت در خیابان بی‌سیم/ پسر جوان با ضربه چاقو قربانی شد
  • قتل هولناک زن جوان به دست پسرش | حمله قاتل با اسید به پلیس
  • روزنامه‌های اقتصادی یک‌شنبه ۱۶ اردیبهشت
  • عکس/ تیتر روزنامه‌های ورزشی یکشنبه ۱۶ اردیبهشت
  • صفحه نخست روزنامه‌های خراسان جنوبی - یکشنبه ۱۶ اردیبهشت
  • تولد یک نوزاد در هیاهوی سیلاب نهبندان